کد مطلب:164586 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

در مقاتله و مجاهده ی زنان است در روز عاشورا
از آن جمله، شهادت زوجه ی وهب بن عبدالله بن حباب كلبی است.

بدان كه ارباب مقاتل كیفیت وهب را به نحو اختلاف ذكر كرده اند. پس علامه ی مجلسی در بحار، اسم او را بدین نحو ذكر كرده است:

وهب بن عبدالله بن حباب كلبی [1] .

و در امالی صدوق، چنان كه عالم برغانی در كتاب معدن البكاء از او حكایت داشته:

وهب بن وهب است.

و علامه ی دربندی در اكسیر العبادات، از امالی حكایت داشته كه:

او وهب بن كلب است [2] .

و ارباب مقاتل متفقند كه او و مادرش نصرانی بودند و بر دست امام حسین مسلمان شدند و به همراه آن جناب به كربلا آمدند [3] .

بنابر روایت بحار:

مادر وهب گفت كه برخیز، ای پسرك من! پس یاری كن فرزند دختر پیغمبر را. پس وهب گفت كه چنین می كنم ای مادر و كوتاهی نمی كنم. پس به میدان رفت و این رجز خواند:




ان تنكرونی فانا بن الكلب

سوف ترونی و ترون ضربی



اگر انكار دارید مرا، پس منم پسر كلب، زود است كه ببینید مرا و ببینید ضرب مرا.



و حملتی و صولتی فی الحرب

ادرك تاری بعد ثار صحبی



می بینید حمله و هیبت مرا در جنگ، می خواهم خون مرا بعد از خواستن خون یاران من.



و أرفع الكرب امام الكرب

لیس جهادی فی الرغا باللعب



و برمی دارم اندوه را پیش روی اندوه، نیست جهاد من در جنگاه به بازیچه [4] .

و ابومخنف بعد از مصرع اول این ابیات را ذكر كرده:



عبل الذر اعین شدید الضرب

انا غلام واثق بربی



دو بازوی كلفتی دارم و زدن من سخت و شدت دارد. من غلامی هستم كه اعتماد به خدای خود دارم.



حسبی به مولای فهو حسبی

لا ارهب الموت بذات الحرب



كافی است به آن اعتماد آقای من، پس آن آقای من كفایت می كند مرا و نمی ترسم مرگ را در جنگاه.

افوز بالجنة یوم الكرب

رستگار می شوم به بهشت در روز اندوه [5] .

پس بنابر روایت بحار حمله كرد پس جماعتی را كشت [6] .

و بنابر روایت صدوق در امالی:


بر اسبی سوار شد و ستون خیمه را به دست گرفت و هفت نفر یا هشت نفر را كشت. [7] .

پس بنابر روایت بحار:

برگشت به سوی مادر و زوجه اش، پس برابر ایشان ایستاد و گفت: ای مادر جان! آیا از من راضی شدی؟ مادرش گفت: از تو راضی نمی شوم تا این كه در پیش روی حسین كشته شوی. پس زوجه اش گفت كه: قسم به خدا كه مرا به گریه نیاور در نفس خود. یعنی مرا به عزای خود ننشان. پس مادرش گفت كه ای پسرك من! قول این زن را قبول نكن برگرد پس مقاتله كن در پیش روی پسر پیغمبر، تا در قیامت شفیع تو باشد در پیش روی خدا. پس وهب برگشت و می گفت:



انی زعیم لك ام وهب

بالطعن فیهم تارة و الضرب



به درستی كه من ضامنم برای تو ای ام وهب به طعن در ایشان، در یك دفعه و ضرب.



ضرب غلام مؤمن بالرب

حتی یذیق القوم مر الحرب



زدن غلامی كه ایمان دارد به پروردگارش. تا این كه بچشاند قوم خود را تلخی جنگ را.



انی امرء ذو مرة و غضب

و لست بالخوار عند النكب



حسبی الهی من علیم حسبی

به درستی كه منم مردی صاحب قوت و غضب. و نیستم به ضعیف و ترس دارنده در روز نكبت. كافی است مرا خدای من كه دانا است، كفایت می كند مرا.



و در بعضی از نسخ غضب بعین مهمله و ضاد معجمه دارد و آن به معنی تندی


و برندگی است. پس آن قدر جهاد كرد تا نوزده نفر سواره و دوازده نفر پیاده را روانه ی دارالبوار نمود. پس دستهای آن مظلوم بریده شد. و مادرش عمودی برداشت و به جانب او رفت و می گفت: قتال كن در پیش روی پاكان حرم رسول خدا، فدای تو باد پدر و مادر من! پس وهب آمد كه او را برگرداند آن زن جامه ی او را گرفت و گفت: برنمی گردم تا این كه با تو كشته شوم. پس حسین فرمود: جزا داده شوید از اهل بیت من خیر را! برگرد به سوی زنان، خدا تو را رحمت كند پس آن زن برگشت. وهب آن قدر قتال كرد تا كشته شد [8] .

بنابر ورایت ابی مخنف:

آن قدر قتال كرد تا پنجاه نفر را به جهنم فرستاد و هفتاد ضرب و طعن و تیر بر بدنش رسید. پس از اسب در افتاد. سرش را بریدند و به جانب لشكر حسین انداختند. پس آن سر به پیش روی مادرش آمد، آن را بر دامن گرفت و خون را از روی او پاك كرد و گفت: حمد مر خدای را كه روی مرا سفید كرد و چشم مرا روشن نمود به شهادت تو در نزد پسر دختر پیغمبر. پس بسیار گریست و گفت: حكم برای خدا است. ای امت بد! شهادت می دهم كه یهود در بیع خود و نصاری در قنادیل [9] خود بهتر از شما هستند؛ و آن سر را به جانب ایشان انداخت و یك نفر را كشت. [10] .

بنابر بعضی از نسخ، آن زنی كه عمود برداشت و به جانب وهب رفت، زوجه ی وهب بود نه مادرش [11] .

بنابر روایت امالی صدوق:


وهب عمود خیمه را كند و هفت یا هشت نفر را كشت. پس اسیر شد. و عمر گفت سرش را جدا كردند و به جانب لشكر حسین انداختند. و مادرش شمشیر وهب را گرفت و مبارزت كرد.حضرت حسین فرمود كه بنشین، ای مادر وهب! خدا جهاد را از زنان برداشت. تو و پسر تو در بهشت می باشید با جد من [12] .

بنابر روایت بحار كه از حدیثی نقل كرده:

مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو نفر را كشت. آن حضرت چنان كه مذكور شد، او را برگرداند. آن زن گفت: خدایا! امید مرا قطع نكن. آن چناب فرمود كه خدا امید تو را قطع نمی كند، ای مادر وهب! [13] .

بنابر روایت بحار:

زوجه وهب رفت كه خون از روی آن سر پاك كند. پس شمر او را دید. به غلام خود امر كرد كه عمودی بر سر او زد. پس سرش را شكست و كشته شد. و او اول زنی بود كه در لشكر حضرت امام حسین - علیه السلام - كشته شد.

و بنابر آن حدیثی كه صاحب بحار دیده:

وهب بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را بر خاك هلاك انداخت در میدان جنگ. و از جمله زنانی كه در كربلا جنگ كردند لیكن او كشته نشد [14] .

بنابر روایت بحار:

جوانی بیرون آمد كه پدرش در معركه كشته شده بود و مادرش با او بود. پس مادرش گفت: ای پسرك من! بیرون رو و قتال كن در پیش روی پسر پیغمبر. پس آن پسر بیرون آمد. حضرت سیدالشهداء فرمود كه این جوانی است كه


پدرش در معركه كشته شده و شاید مادرش كراهت داشته باشد بیرون رفتن او را. آن جوان گفت كه مادرم مرا امر كرده. پس رجز خواند در مدح آن جناب و جهاد كرد تا كشته شد. سر او را بریدند و به جانب مادرش انداختند. پس مادر آن سر را گرفت و گفت: خوب كردی، ای پسرك من! پس آن سر را انداخت و یك نفر را كشت و عمود خیمه را گرفت و رجز خواند و دو نفر را كشت. پس حسین امر كرد كه او برگردد. و برای آن زن دعا كرد [15] .

بنابر روایت بحار:

زنی از بكر بن وابل در میان لشكر عمر بن سعد با شوهرش بود. چون لشكر به خیمه گاه ریختند و لباس زنان را غارت كردند، آن زن شمشیری را گرفت و به جانب خیمه گاه آمد و فریاد كرد كه ای آل بكر بن وایل! آیا دختران پیغمبر مسلوب می شوند؟ حاكمی جز خدا نیست، ای خونخواهان پیغمبر! پس شوهرش آمد و آن زن را برگردانید [16] .


[1] بحار الانوار 16:45.

[2] اسرار الشهادة:292.

[3] امالي الصدوق:137.

[4] بحار الانوار 16:45.

[5] مقتل ابي مخنف:71.

[6] بحار الانوار 17:45.

[7] امالي الصدوق:137.

[8] بحار الانوار 17:45.

[9] قناديل: جمع قنديل، شمعداني.

[10] اسرار الشهادة به نقل از ابي مخنف:292 و 293.

[11] بحار الانوار 17:45.

[12] امالي الصدوق:137.

[13] بحار الانوار 17:45.

[14] بحار الانوار 17:45.

[15] بحار الانوار 27:45 و 28.

[16] بحار الانوار 58:45.